عروس و داماد جوان که قصد غافلگیر کردن میهمانان در روز عروسیشان را داشتند، کیک عروسی را شبیه به سر قطع شده خودشان درست کردند.
البته بعضی از دعوت شدگان در مراسم عروسی زیاد از این کار خوششان نیامد!
به گزارش همدان ورزش؛ تیم فوتسال ناشنوایان به مسابقات قهرمانی کشور اعزام می شود.مسابقات قهرمانی کشور در رده سنی بزرگسالان ازفردا به مدت هشت روز به میزبانی استان خراسان رضوی شهرستان مشهد مقدس برگزارمی شود.
مجید شاکری، حسن زینتی ،فرشید قرایی، حسین برزگر، علی جوانمردی، عبدالله مرادی، مهدی فرهادی ،محمد رضا احمدوند، رضا زنگنه، سهراب حدادی، علی اکبر احمدوند، ابراهیم موسی پور به سر مربیگری و مربیگری علی اکبراحمدوند و میثم شریفی و سرپرستی عباس رستمی در این مسابقات حاضر می شود.
انتهای پیام/
بهغیراز کاشانی کسی حکم نگرفته است
تیمملی امید سرمربیای باشخصیت ممتاز ازنظر ورزشی و اخلاقی دارد به نام آقای خاکپور و مدیر تیمملی امید هم که شخصیتشان برای همه شناخته شده است؛ آقای حبیب کاشانی. من این وسط چه کاره هستم که بخواهم در مورد تیمملی امید صحبت کنم. یک وظیفهای در مقطعی به ما داده شده بود که هیچ ابلاغی هم در مورد آن وجود نداشت و بهغیراز حکم آقای کاشانی هیچکس حکمی دریافت نکرده بود.
تا حرف از حکم میزنم، فکر میکنند منظورم مادیات است
هر زمان که من این بحث را مطرح میکنم که در تیمملی امید کسی حکم نگرفته است بعضیها فکر میکنند منظور من مادیات است. اما اصلا اینطور نیست وظیفهای به ما داده شد که سعی کردیم حداقل آن چیزی که در توانمان بود را در وقت کمی که داشتیم صرف کنیم تا تیمی را که همه از آن ناامید شده بودند به نتیجه برسد. تیمی که همه میدانستند چقدر مشکلات داشت و همهچیزش بههمریخته بود. وقتی ما تیم امید را به دست گرفتیم مشکلات عدیدهای با مربی خارجی داشت.
دست مربی خارجی که وقت تلف نکند را میبوسم
من تا از مربی خارجی صحبت میکنم هم میگویند مربی خارجی ستیز است. درصورتیکه خود من ازجمله اشخاصی هستم که با حضور مربی خارجی توانمند بیشتر از همه موافقم. مربی که به ایران بیاید و بدون هدر دادن وقت به بقیه آموزش دهد. دست چنین مربیای را هم میبوسیم. اما اینکه مربی بخواهد پول هنگفتی دریافت کند، به مربیان داخلی هم توهین کند، این مساله را نمیپسندم.
درگذشت خطیب من را آزار داد
در هفتههای اخیر اتفاق بدی افتاد؛ درگذشت آقای خطیب من را بهشدت آزار داد چون ما از سال 52 باهم آشنا بودیم، در یک دانشگاه درس میخواندیم، او زحمات زیادی برای ورزش کشید و انسان نجیبی بود. او با کمترین امکانات خودش را به اینجا رساند، در دانشگاه یکی از افراد با نجابت بود.
باید از کامرانی فر به نحو شایسته تقدیر شود
مورد دومی که در هفته گذشته برایم ناراحتکننده بود، خداحافظی آقای کامرانی فر بود او مرد شریفی از جامعه داوری هست. من همیشه فوتبال را بهعنوان یک مجموعه دیدم یعنی عوامل مهمی در آن دخیل است یکی از آنها رسانه است، داور، مربی، بازیکن، فدراسیون، هیات ها فوتبال و غیره حتی مجموعه نیروهایی که در جهت نظم و برقراری امنیت در مسابقات میکوشند. حالا یک عضو شریف از این مجموعه کم شده که من پیشنهاد میدهم به معنای واقعی از ایشان تقدیر و تشکر کنند و فکر میکنم فدراسیون نباید به دادن یک لوح بسنده کند، مگر ما چند داور مثل او داشتیم که در جامجهانی حضور داشته باشد. داور وسط داشتیم به مرحوم جعفر نامدار ، آقای فنایی فینال 1994 به عنوان کمک داور حضور داشت و همینطور آقای کامرانی فر هم که به عنوان کمکداور در جام جهانی حضور داشت. برای همین باید از او بهصورت شایسته قدردانی کرد مثلا فدراسیون حداقل بیاید یک ماشین به او هدیه دهد یا تکه زمینی در خراسان. این یک وظیفه است آقای تاج باید کار را اصولی انجام دهد. هیچوقت فدراسیون برای این کارها پول ندارد اما میآید به من گردنکلفت تا دلت بخواهد پول میدهد!
مشکل فوتبال ما مدیریتی است نه مالی
شما اشاره کردید استقلال و پرسپولیس امسال نتوانستند به خاطر مشکلات واگذاری بازیکن خوب جذب کنند، من از شما یک سوال دارم آیا اینها بهاندازه کافی هزینه کردند و نتیجه نگرفتند؟ بعد از دهه 70 به بعد در فوتبال خوب هزینه شده است حالا اینکه چرا نتوانستیم نتیجه بگیریم، دلیل عمدهاش مدیریتی است. یعنی عدم آشنایی افرادی که به این پست آمدند و خواستند به هر نحوی هم در جای خودشان باقی بمانند. هزینهها هم که از جیب آنها نمیرود. بریزوبپاشهای زیادی شد که من اگر بخواهم اسم بیاورم همه ناراحت میشوند.
چرا باید نژادفلاح مدیرعامل پرسپولیس بشود؟
آقای نژادفلاح برای من فردی قابل احترام است، اما براساس کدام معیار به عنوان قائممقام باشگاه فرهنگی ورزشی پرسپولیس انتخاب شد؟! مگر ایشان در ناکامیهای 10 سال اخیر پرسپولیس نقش نداشت؟ او در همان سالها عضو هیات مدیره باشگاه پرسپولیس بود. حالا اگر مایلیکهن نوعی مدیرعامل می شد، 2500 مقاله علیهاش مینوشتند، حقش نبود. وابسته به اینجاوآنجا بود! فوتبال بلد نیست! یک عکس بالباس ورزشی ندارد! بعد شما میبینید که همین آقای نژادفلاح از جیب خودش که خرج نمی کند در حقیقت این مردم هستند که هزینه می کنند، می آید آقای برانکو را به ایران می آورد. در رابطه با تیمملی هم آقای حسنی خو می گوید کسانی که متن قرارداد کیروش را منتشر کردند ما آنها را دادگاهی می کنیم، در صورتی که پیش نویس با قرارداد رسمی خیلی متفاوت است. یک دو، دو تا چهارتای ساده می تواند همه چیز را مشخص کند.
تیم های پایه پول ندارند بزرگسالان بلیت بیزنیس کلاس می گیرند
در حالی که تیمملی نوجوانان و جوانان حقوق نگرفته اند و مشکلات زیادی برای برگزاری اردوها مسابقاتشان دارند، همین طور تیمملی امید ما میبینیم که دستیار مربی تیمملی 6 تا بلیت بیزینس کلاس به نیویورک در سال دارد. هزینه هر بلیت هواپیمای تا نیویورک 12 تا 15 هزار دلار است. شما حساب کنید 6 بار رفتن به آنجا حدود 72 هزار دلار می شود با دلاری 3400 تومان حساب کنید، متوجه رقم آن می شوید. بعد هنوز به تیمملی امید حکم هم داده نمی شود. آقای وینگادا حداقل 500 هزار دلار از فدراسیون گرفت و طی دوره ای که در ایران حضور داشت، حتی در یک مسابقه داخلی هم نتوانست برنده شود. بازیکنانی مثل کاوه رضایی، محسن مسلمان و مرتضی پورعلیگنجی و محمد خانزاده را در اختیار داشت. فکر کردن به این مسائل باعث می شود که آدم ناراحت شود و بیماری های مختلف به سراغش بیاید.
فوتبال ایران مثل جنگ جهانی است
اگر می بینید که بازیکنان پرخاشگر میشوند به این علت است که همه چیز دست به دست هم میدهد تا تماشاچی مقابل بازیکن و بازیکن و مربی مقابل تماشاچی قرار بگیرد. چه کسی این کار را انجام میدهد؟ چند دفعه ما آمدیم در تلویزیومان برنامه ساختیم و مسائل اخلاقی را در آن پررنگ جلوه دادیم. شما ببینید در لیگ آلمان بازی دورتموند و بایرن مونیخ در زمین بایرن با نبرد دورتمند همراه بود اما بعد از بازی می بینیم که آقای گواردیولا به سمت کلوپ می رود و همدیگر را می بوسند. اما در ایران انگار جنگ جهانی است. آقای نژادفلاح بعد از بازی با 10 نفر شعار تماشاگر «حیاکن رها کن» می آید در برنامه زنده تلویزیونی میگوید مردم می خواهند مربی عوض شود.
کجای دنیا مربی با داور درگیر میشود
دردها واقعا زیاد است ما فوتبالمان را مثل جنگ کردیم به گونه ای که شب عید آقای مجری محترم تلویزیون سرمربی تیمملی را می آورد و می گوید: دیدید در نیمه بازی ایران و عراق چطور رگ گردن کیروش بیرون زده بود! آخر شما کجای دنیا دیدید که مربی تیمملی کشوری به خاطر حتی اشتباه صددرصد داور وسط دو نیمه بماند و بخواهد با داور درگیر شود. بعد یک بازیکن 21، 22 ساله او را به سمت رختکن هل بدهد. حالا من اگر حرف بزنم می گویند مربی خارجی ستیز است.
ما مدیران قابلمان را محو می کنیم
نه مربی خارجی ستیزی درست است و نه مربی داخلی ستیزی. هیچ کدام خوب نیست باید ببینیم کدامشان به ورزش و فوتبال ایران خدمت می کنند و دست آن را ببوسیم. اینکه بگوییم به به مربی خارجی و یا اه اه مربی ایرانی هیچ دردی را دوا نمی کند. مشکل ما نبود مدیریت توانمند است. یک موقع می بینی که یک فرد باهوش و توانمندی مثل رسول خادم در رأس کشتی قرار می گیرد و کشتی ای را که تا دیروز دوست نداشتیم ببینیم متحول می کند و کار به جایی می رسد که تا ثانیه های آخر به این امیدوار هستیم که کشتی باخته را ببریم یا والیبال ما که 20 سال کارهای زیرساختی انجام داده و حالا نتیجه می گیرد. همین طور بسکتبال ما که جای پیشرفت زیادی دارد. ما خودمان مدیران قابلمان را محو می کنیم.
باید به عبدی فرصت می دادیم
در فوتبال می بینیم که آقای نژادفلاح می رود آقای برانکو را می آورد که می ترسد به خاطر مشکلات مالیاتی اش به ایران بیاید. چه هزینه ای صرف می شود که او به ایران بیاید در حالی که می شد 3، 4 بازی تحمل کرد تا آقای عبدی فرصت پیدا کند که به عنوان مربی روی نیمکت پرسپولیس بنشیند و پس از پایان فصل در شرایط بهتر می شد تصمیم گیری کرد. من یک سوال دارم پرسپولیس با آقای برانکو به لخویا 3 بر صفر باخت، حالا شما فکر کنید که مثلا اگر عبدی روی نیمکت بود 30 تا گل میخوردیم؟ مدیر باشگاه فوتبال باید تخصص داشته باشد.
مدیر فوتبالی باید متخصص باشد
هیچ کس نمی خواهد باور کند که مدیر فوتبالی باید آشنا به امور باشد زمانی که آقای رویانیان در راس کار بود، بهدرخواست کرد من به باشگاه رفتم و به او گفتم بیشتر از حضور در 110، راهنمایی و رانندگی و ستاد سوخت باید برای حضور در پست مدیریتی باشگاه فوتبال تخصص داشت. اینکه این باشگاه دولتی یا خصوصی باشد، مهم نیست. مهم این است که ما نظارت درستی بر آن داشته باشیم. مگر قرار نبود در این فصل باشگاه هایی که در آسیایی حضور دارند 18 میلیارد و سایر تیم ها 14 میلیارد هزینه کنند. اما ما دیدیم که هیچ کدام از این تیم ها این قانون را رعایت نکردند و ارگانی هم برای رسیدگی به آن وجود ندارد.
تبلیغات مدیران غیرورزشی را وارد فوتبال می کند
در حال حاضر مدیرانی که به فوتبال می آیند روی روابطشان این پست ها را اشغال می کنند چون فوتبال تبلیغات دارد. مثلا کمتر برنامه ای در رابطه با صنعت خودروسازی وجود دارد اما هر وقت تلویزیون را می گیرد، یک برنامه فوتبالی پخش می کند. در سایت ها، روزنامه های ورزشی و حتی غیرورزشی تابلوی نمایشی برای فوتبال وجود دارد و این مساله باعث می شود که خیلی ها علاقمند به حضور در این رشته باشند. اما انجام این کار در توان هر کس
به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز، یکی از ورزشکاران سرشناس ایران که سابقه حضور در رقابتهای المپیک را در کارنامه دارد به اتهام تجاوز به عنف در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شده است.
ظاهرا موضوع ادعای تجاوز به عنف مطرح شده علیه این ورزشکار در هفته گذشته رخ داده که طی آن این ورزشکار سرشناس، در ماجرایی که با ادعای شاکیه در دادخواست کیفری مطرح شده، دختر جوان به مکانی امن برده شده و در آنجا با حیله و فریب به وی تجاوز شده است.
بر اساس اطلاعات واصله و تایید شده این ورزشکار در حال حاضر با این اتهام سنگین روبروست و باید در مراحل دادرسی به دفاع از خود بپردازد. تاکنون یک جلسه دادرسی از این دادگاه نیز برگزار شده است.
به گزارش همدان ورزش، تیم ملی تیراندازی با کمان ایران برای حضور در مرحله اول جام جهانی در چین، تهران را به مقصد شانگهای ترک میکند.
در این دوره از مسابقات 13 کماندار زن و مرد از تیم ایران با رقیبان خود رقابت خواهند کرد که ساسان رضوی مشعوف از همدان نیز حضور خواهد داشت.
این مسابقات از 15 لغایت 20 اردیبهشت ماه جاری برگزار خواهد شد.
انتهای پیام/
آبان سال 93 بود که خبر از خودگذشتگی معلم فداکار لرستانی در فضای رسانهای کشور منعکس شد. کاظم صفرزاده 23 مهر ماه در مرکز شبانهروزی عشایری امام جعفر صادق(ع) در منطقه محروم ویسیان در استان لرستان برای رساندن یکی از دانش آموزان به بیمارستان بهاتفاق دو دانشآموز دیگر در مسیر با بارش شدید باران و جاری شدن سیل مواجه میشود و هر چهار نفر جان خود را از دست میدهند و جنازه این معلم فداکار پس از گذشت یک هفته پیدا میشود.
در این گزارش اما بهسراغ معلمی روستایی رفتهایم که اقدام او متفاوتتر و عجیبتر از ماجراهایی است که تا به امروز شنیدهایم.
19 دی ماه سال 93 بود که در نخستین جشنواره جلوههای معلمی با علی بهاری معلم روستایی آشنا شدم. هنگامی که مجری برنامه نام این معلم را برای تقدیر صدا زد و از فداکاری او یاد کرد، اقدام فداکارانه این معلم روستایی برایم بسیار عجیب بود.
علی بهاری، 24 سال است که در مقطع ابتدایی روستاهای شهرستان گرمی از توابع استان اردبیل مشغول تدریس است.
اما حکایت فداکاری این معلم روستایی برای نجات جان دانشآموز 9سالهاش عجیب و خواندنی است.
علیرضا دانشآموزی 9ساله است که از کلاس اول تا کلاس چهارم دبستان را با آقای بهاری گذرانده است. اواسط سال تحصیلی، آقا معلم متوجه میشود که رفتارهای علیرضا تغییر کرده است و دیگر مانند قبل حوصله درس را ندارد، رنگ چهرهاش زرد شده و شکمش هرروز برجستهتر از گذشته میشود.
تغییر حالات علیرضا کافی بود تا آقای بهاری تصمیم بگیرد، شاگرد 9سالهاش را نزد پزشک برده و علت حالات او را جویا شود. پس از مراجعه به پزشک و انجام آزمایش، سونوگرافی و سیتی اسکنهای متعدد مشخص میشود که کبد علیرضا در حال تخریب است.
روستای محل زندگی امکانات کافی را برای درمان علیرضا ندارد بنابراین آقا معلم برای مداوای علیرضا راهی اردبیل میشود اما امکانات پزشکی اردبیل نیز کافی نیست و او باید برای ادامه درمان به تهران بیاید و در پایتخت نیز علیرضا به بیمارستان نمازی شیراز ارجاع میشود اما در تمام این مراحل آقا بهاری شاگردش را تنها نگذاشته و همراه همیشگی اوست.
پزشکان در بیمارستان نمازی شیراز تشخیص میدهند که بهعلت شدت تخریب کبد، علیرضا باید سریعاً پیوند عضو شود اما قرار گرفتن نام علیرضا در لیست انتظار برای پیدا شدن کبد از یک بیمار مرگ مغزی به انتظاری طولانی نیاز دارد و در این زمان شاید هر لحظه اتفاق ناخوشایندی برای این کودک رخ دهد.
آقامعلم که دلبستگی بسیاری به شاگردانش دارد و علیرضا را همانند دو پسرش میداند، نگران است و با وجود آنکه میداند با تصمیمی که میگیرد ممکن است حتی جان خود را از دست بدهد اما منصرف نمیشود و در اقدامی ستودنی نیمی از کبد خود را به علیرضا اهدا میکند.
حالا با اهدای کبد معلم به دانشآموز، علیرضا حیاتی دوباره یافته است و این بار او بههمراه آقای بهاری حداقل سالی دو بار برای چکابهای پزشکی و بررسی سلامت کبدشان به بیمارستان نمازی شیراز مراجعه میکنند.
این معلم روستایی که نیمی از حساسترین عضو بدن خود را برای نجات جان دانشآموزش اهدا کرده است، ایثار و گذشت را بخشی منفک نشده از شغل معلمی میداند و میگوید: حتی اگر صدبار دیگر متولد شوم بازهم شغل معلمی را انتخاب میکنم. حال که در جبهه شهادت قسمتم نشد در سنگر معلمی میتوانم به مقام شامخ شهدا نزدیک شوم.
اما آقا معلم یک درخواست ویژه نیز دارد: از سختیهای معلمی نمیگویم چرا که همه میدانند معلمی چه سختیهایی دارد حتی خود شما بهتر از من میدانی یک معلم با چه سختیهایی مواجه است، اما ایکاش مسئولان، معلمان را همانند سایر کارمندان دولت میدیدند تا ما بهدلیل حقوق اندک معلمی مجبور نشویم برای گذران زندگی به شغل دوم روی بیاوریم./آ
قاعده همین است؛ روز که باشد، همه چیز روشن است. نیازی به نور و چراغ نداری. اما گاهی می شود که دنیایت انگار خاکستری است. نور و روشنی می خواهی برای دیدن یک قدم جلوی پایت...
اما؛ اینجا چه روز باشد، چه شب همیشه روشن است حتی بدون آفتاب و ماهتاب. بدون نور.
اینجا؛ توانخواهان تلالویی از چراغ و آبگینه اند. با آنها که باشی؛ راهت پرنور پرنور می شود حتی در تاریکی شب!
یا در آن صبح دل انگیزی که با هزار هزار دغدغه از زندگی قدم به مدرسه می گذاری و آن وقت است که مجتبی با دیدن تو خود را در پشت درب آبی رنگ مدرسه پنهان می کند تا تو؛ پیدایش کنی.
و تو در گیر و دار یک قایم باشک کودکانه قرار می گیری و وانمود می کنی که پیدایش نمی کنی...
مجتبی کودک بزرگی با ۲۶ سال، سن است که تنها به عشق معلمانش به مدرسه می آید. به عشق اینکه از صبح تا ظهر یک دفتر ۶۰ برگ یا ۸۰ برگ را سیاه کند به این امید که هر روز معلم مشق های زیادی به او داده است.
و یا هر روز صبح وقتی وارد مدرسه می شوی علی را می بینی. او هم برای وارد شدنت به مدرسه از دور نقشه می کشد و همدست مجتبی می شود. علی هر روز صبح روبروی در ورودی مدرسه می نشیند و برایت از دور دستی تکان میدهد.
دستش را برای تو تکان می دهد و حرکت سرش را برای مجتبی؛ تا به قولش وفا کرده باشد و دوباره این تویی که باید در برابر این نقشه کودکانه خودت را به کوچه علی چپ بزنی که هیچ از نقشه نمی دانی.
گاهی هرچه دور و برت اتفاق می افتد خاکستری است اما تو خاکستری نبین که با وجود این فرشتگان زمینی همه چیز طلایی می شود و به رنگ خورشید...
اینجا دلت اگر گرفته باشد، همه می فهمند زودتر از همه آنهایی که تو انتظار داری بفهمند.
و تو قبل از اینکه لب به التماس دعا باز کنی آنها دست به دعا می برند و برای خودت ، خانواده ات و اصلا برای تمام اجداد سلف و خلفت دعا می کنند. آن وقت است که خود به خود شاد می شوی نه از روی تظاهر که اینجا ریا و تظاهر رخ برنمی تابد.
گاهی مجبور می شوی مثل یک آفتاب پرست باشی و با هر کدام رفتاری متناسب با سازگاری اش داشته باشی اما اگر وسط اخمت یکی از تو درخواست لبخند کند نمی توانی جواب رد به او بدهی. که اگر چنین کردی اصرار پشت اصرار که نه به خاطر من فقط به خاط «رهبر» لبخند بزن و تو نه اینکه فقط لبخند بزنی که می زنی اما انگار در درونت چیزی می شکند و فرو می ریزد به خاطر این سادگی و بی آلایشی.
اینها معنای سیاست را خوب می فهمند؛
از ورزش و اقتصاد و فرهنگ و هنر خوب حرف می زنند حتی اگر بهره هوشی شان ۴۰ باشد.
اینها توانایی دارند، توانایی استادی قابل در یک یا چند حرفه.
اینها احکام قهر و آشتی را خوب بلدند اما وقتی پای استدلال و استنتاج برسد و بخواهی نتیجه بگیری همه چیزشان رنگ عوض می کند. می گوید:« اگر قهر کنیم خدا دوست مان ندارد »
تو هم می گویی؛ آفرین درست است.
می گوید: « باید برای آشتی کردن قدم پیش بگذاریم ...»
و تو دوباره تایید می کنی همه این گفته ها را.
تا اینجا خوب جلو می آید اما وقت نتیجه گیری می گوید: « قبله را از کدام طرف نماز می خوانند» و دیگری الله اکبر نمازش را می گوید و به نماز می ایستد...
تو هیچ حرفی برای گفتن نداری ...
اینجا اگر کفشت را یک روز عوض کنی همه زود متوجه می شوند و آوازی از «به به» گفتن سر می دهند.
اینجا، آموزش های کلاسیک راهگشا نیست ، تو هم باید کودک شوی و هم پای آنان.
وقتی هم پای شان شدی تو را در جمع خود راه می دهند. وقتی دوستشان داشتی ، دوستت می دارند. همین ها است که معلمی را برایت تعریف می کند در این وادی!
اینجا توانبخشی حرفه ای پسران ذهنی شکیبا است!
اما این تویی که باید اینجا توان پیدا کنی، حرفه ای شوی و شکیبا.
قرار بود آنها اینگونه شوند اما می بینی نیازی نیست؛ آنها با همه ناتوانی شان و بی صبری شان خوب تو را صبور می کنند.
بـه راسـتی درد گــرانی است و امـانـتی سـنـگـیـن . درد سنگینی است تــصـور چنین جوانان رشید و زیبایی.
باید صبوری کرد با دردهای شان، باید سهیم شد در درک شان، باید هم نظر شد با رای شان .
و قاطعانه باید گفت شما هم اشرف مخلوقات هستید حتی اگر فاقد هر گونه تعقل، اراده و تصمیمی باشید اما سرشار از عاطفه اید.
سرشار از عاطفه...
تمام سهم من از روشني همان نوريست
كه از چراغ شما در اتاق مي افتد
به گزارش گروه ورزشی «خرگزاری دانشجو» این رده بندی هر ماه از سوی فدراسیون جهانی اعلام می شود و چهار نماینده ایران که ماه گذشته در جمع شش نفر برتر حضور داشتند جایگاه خود را حفظ کردند.
بر همین اساس در وزن ۵۸- کیلوگرم فرزان عاشورزاده با همان ۳۰۱/۲۰ امتیاز در صدر قرار دارد. در وزن ۶۸- کیلوگرم بهنام اسبقی که به دلیل عمل جراحی حضور در رقابتهای جهانی ۲۰۱۵ روسیه را از دست داده با ۲۴۰/۶۴ امتیاز مکان سوم ماه قبل خود را در اختیار دارد.
در وزن ۸۰- کیلوگرم مهدی خدابخش با وجود از دست دادن نزدیک به دو امتیاز همچنان با ۲۸۱/۴۶ مکان نخست را به خود اختصاص داده است. ضمن اینکه سجاد مردانی هم دو امتیاز از دست داده ولی با ۱۷۹/۱۱ خانه ششم وزن ۸۰+ کیلوگرم را در اختیار دارد.
نکته مهم در این رده بندی اینکه "دایه هون لی" از کره جنوبی جایگاه خود در صدر وزن ۶۸- کیلوگرم را به "الکساندر دنیسکو" از روسیه واگذار کرده است.
در مورد جایگاه سایر نمایندگان کشورمان هم در وزن ۶۸- کیلوگرم هادی مستعان با یک پله صعود به مکان بیست وششم وزن ۵۸- کیلوگرم رسیده است. در این وزن ابوالضفل یعقوبی سی و نهم است.
در وزن ۶۸- کیلوگرم محمد باقری معتمد و علیرضا نصر همجنان خانه های ۲۳ و ۲۴ را در اختیار دارند. در وزن ۸۰- کیلوگرم مسعود حجی زواره جایگاه خود در مکان سیزدهم را به "نیکپا" از افغانستان داد و خود با همان ۱۱۵/۶۰ در مکان چهاردهم قراردارد. فرزاد عبداللهی هم بدون تغییر نسبت به ماه قبل در مکان ۴۶ ایستاده است.
در بین بهترین های وزن ۸۰- کیلوگرم یوسف کرمی خانه ۳۴ و امید عمیدی هم خانه ۳۵ را در اختیار دارند. عمیدی نسبت به ماه قبل دو پله سقوط کرده است. اما در بخش بانوان تکواندوکاران کشورمان شرایط خوبی ندارند. در وزن۴۹- کیلوگرم هیچ بانویی از ایران در بین ۵۰ نفر برتر حضور ندارد. در وزن ۵۷- کیلوگرم سوسن حاجی پور با ۴۹/۴۶ امتیاز در مکان چهل و یکم ایستاده است.
شکرانه ایزدی در وزن ۶۷- کیلوگرم با ۷۱/۶۱ خانه بیست و هفتم را به خود اختصاص داده است. در همین وزن فاطمه روحانی با ۴۸/۵۲ چهلم است. اما اکرم خدابنده با ۷۷/۳۲ امتیاز در وزن ۶۷+ کیلوگرم با ابستادن در مکان ۱۹ بهترین جایگاه را در بین بانوان در اختیار دارد. این بانوی تکواندوکار کاپیتان تیم ملی در مسابقات جهانی روسیه خواهد بود.
این رده بندی در چهار وزن المپیکی است که جایگاه نمایندگان کشورمان در بین ۵۰ نفر برتر اشاره شده است.
این نامه بصورت کاملا اتفاقی به دست ما رسید و با اینکه متن این نامه خطاب به 5 فرزند نویسنده است اما نکات آن قابل تأمل برای تک تک شما مخاطبان عزیز می باشد.
بسمه تعالی
نامه ای به فرزندانم؛
عزیزانم، می دانید چرا چارلی به دخترش می نویسد: دخترم سیب وقتی می رسد می افتد اما انسان وقتی می افتد، میرسد؟
چرا کوچک جنگلی در آخرین روز عمرش آن هم در برف زمستانی به خانواده اش سفارش می کند؟ چرا امام نامه به همسرش می نویسد و به دخرش سفارش می کند؟
چون: تمام وجودش محبت خانواده است، چون دوستشان دارد.
لذا به جهت محبت و علاقه ای که به فرزندانم دارم مطالبی را نه به عنوان پدر، بلکه به عنوان وظیفه شرعی در این ایام پر برکت تقدیم بهترین عزیزانم می نمایم. امید که نامه ام را تا پایان بخوانید، خوبیها را بپذیرید و بدیها را دور بریزید.
دختران مهربانم ، می دانید که سعی کردم از کوچکی شما را با عشق اهل بیت بزرگ کنم ، آنچه در زندگی ساده و بی آلایش داشتم به رسم دستور اسلام ،اول شما مد نظرم بودید،
اگر هدیه ای به خانه می آوردم اول شما را خوشحال می کردم ، چون می دانم و می دانستم که دختر رحمت است، دختر برکت است، دختر مادر آینده است، دختر صفای خانه است و دلسوز باباست.
یادتونه در لحظات زندگی با چه عشق و صفایی برایتان قصه می گفتم. پسرانم که به شما امیدها دارم ، می دانم که عشق پدر و فرزند را چون اکنون عزیزی در بر دارید، می دانید ، و یک لحظه طاقت دوریش را نداشته اید ، سالها سختی کشیدم به امید امروز.
اینک پس از سالهای سال می نویسم تا در ذهن ها بماند، آن روز می گفتم که قدر مادرتان را بدانید و امروز می نویسم شما رو به خدا قدر خودتون را بدانید ، از گرگهای زمانه و نقشه های فرهنگی بیگانه آگاه باشید وخود را در دام آنها گرفتار نکنید. آن روز می گفتم دوری را با هم تحمل می کنیم و امروز می گویم پدرتان را تنها نگذارید، زندگی فقط خوردن و پوشیدن و مسکن نیست ، زندگی رود جاری است ، زندگی پیشرفت است، زندگی حرکت است، زندگی یعنی با هم بودن ، یعنی عزت ، یعنی حیا، یعنی عفاف.
سالها است که سعی کردم آبرومندانه زندگی کنم ، با قناعت زندگی کردم تا دست طمع پیش خسان دراز نکنم، نان دسترنج و زحمت خودم را خوردم تا به کسی زحمت ندهم، روی پای خودم ایستادم تا به شما ایستادگی بیاموزم ، هر گونه خوشگذرانی را زیر پا گذاشتم تا امروز مدیون خانواده ام نباشم ، هرگونه تعارفی را رد کردم تا امروزچون معتادی سربار جامعه و خانواده ام نباشم، در عمرم منت کسی را نکشیدم چون سعی کردم طبق قانون رفتار کنم، مواظب امضاهایم بودم و احتیاط کردم تا التماس کسی را نکنم .
لذا از صمیم قلب دوستتان داشته و می گویم که شما هم بزرگ شده اید و پدر و مادر خانواده اید، پس به عاقبت کاررا بیندیشید من خودم را فدایی شما می دانم و همه هستیم برای شماست ، به دامادهای با ایمان و ولایتی و دوستداشتنی ام افتخار می کنم، اگر مطلبی می نویسم به رسم پیشگیری آسانتر از درمان است ، بپذیرید.
از اینکه آبرومند زندگی می کنید خدا را شکر می کنم ، اما بدانید که نفس اماره هر لحظه در کمین شماست، به قول مقام معظم رهبری : خیلی انسان باید مراقب خودش باشد اینقدر وسائل فساد فراهم است برای انسان، یک وقت می بینی همان لحظه آخر اتفاق افتاد پناه بر خدا.
پس هر لحظه خدا را شاکر باشید، که تاکنون دادگاه را بلد نیستیم، به کلانتری مراجعه نکردیم، حالا هم پناه بر خدا باور نکردیم که زندگی ساده است، شیرین است و این مائیم که آنرا تلخ می کنیم و سخت می گیریم.
بنده در زندگی اشتباه داشتم و اگر در زندگی نسبت به شما کوتاهی کردم عذر خواهی می کنم، گل جوانی ام را در انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس، با همه سختی گذراندم، کارهای مختلف را با وجود مشکلات، تحمل کردم، خیلی جاها رفتم سختی ها و آسانیها دیدم با خیلی از مردم زندگی کردم، سالها گذشت و خدا می داند تا کی در خدمت شما باشم و اینک تجربه ی چندین ساله ام را در سال همدلی و همزبانی در 13 رجب با 13 هدیه تقدیم شما می کنم ، و بدانید که بهترین هدیه روز پدر شما، حفظ آبروی پدرتان ورعایت مسائل شرعی و اسلامی است و دنبال حلال خدا رفتن و دوری از حرام است و رعایت 13 مورد ذیل :
1. بهترین یار و غمخوار شما پدر و مادر هستند، محرم تر از آنان پیدا نمی کنید، احترام هر دو را حفظ کنید. آبا و اجداد خود را فراموش نکنید، از تاریخ عبرت بگیرید.
2. بلند و رسا سلام کنید، صله رحم را قطع نکنید که برکت از خانه می رود. با اقوام و فامیل از دو طرف (خانواده زن و شوهر) رابطه داشته باشید اما از مسائل و برنامه های خدای نکرده انحرافی دور باشید. مهمانی بگیرید ولی ساده باشید و گرنه رابطه ها به مرور قطع می شود یا منجر به اختلاف خواهد شد.
3. شما رو به خدا ، شما رو به خدا، در زندگی از چشم و هم چشمی حتی در فامیل نزدیک بپرهیزید، که زندگیتان به فنا خواهد رفت. زندگی هر کس با درآمد، اقتصاد و مسائل شخصی خودش شکل گرفته، پس به زیر دستان نگاه کنید و منطقی عمل نمایید.
4. خانه های مردم را مستقیم وغیرمستقیم ویران نکنیم تا دچار آه مظلوم نشویم. به حریم مردم تجاوز نکنیم ، در مهمانی ها داشته هایمان را به رخ دیگران نکشیم ، در جلوه کردن، علم شدن و توی چشم بودن ، در آرایشها، درلباس پوشیدن و...ازحد شرع مقدس اسلام خارج نشویم .
5. خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد پس همیشه تمیز و مرتب باشید ولی در بیرون از خانه مانند گوهری در صدف باشید.
6. جو آلوده جامعه، زنان نیمه عریان، مردان بی غیرت، لباسهای محرک در ویترین های بعضی مغازه ها، چشان ناپاک و... دستاورد ماهواره است که ویران کننده خانه ها است، خود را از این جو دور نگه دارید .
7. در زندگی برنامه داشته باشید، برای مسافرت، برای مجالس شادی، برای غذا خوردن، برای شوهر داری، برای زن داری، برای بچه دار شدن، در درس خواندن... اگر بی برنامه باشید ضربه می خورید.
8. خودتان را از اجتماع دور نکنید که ضربه خواهید دید، اجتماعی باشید، در مناسبت های ملی و مذهبی خودتان را شریک بدانید و بچه ها را اجتماعی تربیت کنید.
9. خانه های خود را با خواندن قرآن روشن و منور کنید. گاهی جلسات قرآن را در منزل برگزار کنید.
10. بچه های شما آئینه ی رفتار شما هستند ، در تربیت آنان بکوشید .
11. به نمازتان اهمیت دهید زن و مرد مشوق همدیگر باشید اگر مسجدی در نزدیکی شماست ،نمازجماعت را در مسجد بخوانید نکند مسجد از ما شاکی باشد.
12. درهر جا مشغول کار روزانه هستید، به خاطر خدا کار کنید ، نه بخاطرمافوقتان، که مشکل حلال و حرام پیدا نکنید.
13. شما رو به خدا خودتان را سرگرم موبایل و تصاویر بیهوده آن نکنید و اینترنت جدای از برنامه های مثبتش را مواظب باشید که آرام آرام در زندگی شما رخنه نکند و کم کم از نماز و دین و غیرت جدا کرده و عاقبت نابودی زندگی است، فرهنگ برهنگی انسان را حیوان صفت بار می آورد. و بدانید از عمرتان از پولتان از وقتتان سؤال خواهد شد.
والسلام و علی من التبع الهدای
خدایا عاقبت همه ما وعزیزانم را ختم به خیر بگردان .
پدر دلسوز شما
محمد تقی اورعی خوانساری
11/02/1394