همیشه شخصیت هایی هستندکه ناگهان سروکله شان در یک داستان و روایت پیدا می شود و به تنهایی زوایای پرداختن به موضوع را تغییر می دهند. این مسال مصداقی است برای ظهور راجرز (روجریو) کی روش که بعدازظهر جمعه چهاردهم آذر در ورزشگاه آزادی رویت شد. پسر مردی که فوتبال در سراسر دنیا به نامش احترام می گذارد، در میان سکوت رسانه ای به تهران آمد تا به گفته خودش به گردشگری و ایرانگردی بپردازد.
شاید رسانه ها خیلی خوش شانس نبودند که این جوانک را یک روز قبل و در بلندترین برج سر به فلک کشیده تهران شکار کنند و تنها تصاویری نه چندان واضح در بخش وی آی پی ورزشگاه آزادی ته زمینه ای از او و قیافه اش را به تصویر می کشد اما اگر قرار باشد پسر کم حرف و هیجان زده کی روش را بشناسید، باید ابتدا با یکسری از خصوصیات فردی او آشنا شوید.
پسرکی قدبلند با چشمانی سبز و موهای بلوند و ریش شانه نخورده که به زبان فرانسوی حرف می زند. نکته قابل توجه درباره او این است که به همراه دوست خود «خویی» برای ایرانگردی به کشور ما آمده و این مسئله بهانه ای است تا با پدر نیز دیداری تازه کند. البته شاید این مسئله مایه خوش شانسی است که پاپاراتزی های ایرانی او را یک روز قبل یعنی زمانی که به دور از حاشیه های رسانه ای به گشت و گذار در تهران مشغول بود شکار نکردند.
راجرز (به زبان انگلیسی او را راجرز صدا می کنند ولی نام اصلی اش روجریو است)، اولین چیزی که در مسیر فرودگاه امام (ره) تا خانه پدری برایش جذاب به نظر می رسد بزرگی شهر تهران است. این را راننده ای می گوید که مامور رساندن او و گشت در سطح شهر شده. اولین روز سفر برای او آنقدر جذاب است که سبب می شود بزرگترین برج پایتخت برایش شروع تهرانگردی به حساب بیاید.
برج میلاد و آن رستوران گردان بالای برج این اجازه را می دهد تا راجرز به خوبی پایتختی که پدرش در آن زندگی می کند را تماشا کند.
او هم مثل دیگر توریست های فرنگی بی نام و نشان است و کمتر توجه کسی را به خود جلب می کند ولی زمانی که آقای راننده او را به مهمانداران برج معرفی می کند، موج عکس های سلفی با تلفن همراه راه می افتد! آخر او پسر مردی است که فوتبال ایران را تحت تاثیر قرار داده و از کنار او گذشتن خیلی هم ساده نیست.
راجرز این استقبال ایرانی ها را با هیجانی خاص می پذیرد و برایش سورپرایزکننده است که مردم عادی چقدر علاقه دارند تا در کنار او عکس یادگاری بگیرند.
گشت و گذار در برج میلاد و بعد به اوین و درکه رفتن و دیزی و چلوکباب خوردن از حواشی سفر یکروزه در تهران است. چون سفر خسته اش کرده ترجیح می دهد کسی از این ماجرا باخبر نشود و همینطور سختگیری پدر روی این مسائل و حساس شدن رسانه ها بر روی پسرش، او را ناخودآگاه از هیاهو دور می سازد ولی وسوسه دیده شدن در میان ورزشگاه یکصدهزار نفری چیزی نیست که برای راجرز و خویی دلپذیر نباشد.
روز جمعه دقیقا همان زمانی است که یک خبر دو خطی تبدیل به یکی از حواشی دیدار ذوب آهن و پرسپولیس می شود. پسری با شال گردن آبی که از سرما صورت خود را پنهان کرده، سوژه عکس خبرنگاران می شود. شاید اگر مسئولان حراست ورزشگاه دهان به دهان آمدن پسر کی روش را جار نمی زدند، حالا او بدونس روصدا به ایرانگردی اش می پرداخت ولی از دید یک خبرنگار ورزشی شاید از دست دادن چنین سوژه ای درست مثل نبلعیدن یک مرغ سوخاری باشد! راجرز که خودش را در میان سوال های پرتلاطم خبرنگاران می بیند، چاره ای ندارد جز اینکه چند کلمه ای را به انگلیسی بگوید و آرین قاسمی آنها را ترجمه کند: «من خیلی علاقه ای به فوتبال ندارم چون یک تاجر هستم و تنها به خاطر دیدار پدرم به اینجا آمده ام!»
اینکه او می گوید من تاجر هستم حقیقت غیرقابل انکاری است، چون پدرش هم همان اندازه ای که به فوتبال علاقه دارد به تجارت عشق می ورزد.
شاید هم بیزینس در خون خانواده کی روش نهفته. البته پدربزرگ راجرز یا روجریو کارمند شرکت راه آهن «فروویااریو» شهر نامپولا بود و مشکلات مالی خانواده او سبب شد تا کارلوس بیش از پیش به مسائل تجاری علاقمند شود. حالا پسرش نیز ترجیح می دهد در همین تجارت پا جای پدر بگذارد و البته باز هم باید بگوییم شرایطی که پدرش برای او فراهم آورده کار را کمی برایش آسان کرده است.
کارلوس در جوانی به خاطر مشکلات مالی از موزامبیک به سمت پرتغال کوچ کرد و شاید اگر انقلاب میخک (انقلاب جمهوری که توسط افسران جوان ارتشی در لیسبون به پا شد) در پرتغال رخ نمی داد، هیچ گاه دیگر به موزامبیک برنمی گشت ولی حالا از آن سال ها خیلی می گذرد و جوان تحصیلکرده خانواده کی روش در رشته صنعت این شهامت را دارد تا بیشتر از اینکه به فکر فوتبال باشد، تمرکزش را برای تبدیل شدن به یک تاجر موفق صرف کند.
از راجرز کم حرف تقریبا تا همین اندازه اطلاع داریم ولی مسائل شخصی او به اندازه علاقه اش به ایرانگردی اهمیت ندارد. او به همراه دوست خود به سمت شهرهای کاشان، اصفهان و یزد سفر کرده و خبر داریم که حمام فین کاشان یکی از محل هایی بوده که برایش جالب توجه بوده و اصفهان و شیراز و یزد نیز آنقدر مکان های تفریحی و گردشی دارد که او نمی تواند از کنار آنها به سادگی عبور کند.
شاید از خودتان سوال کنید او نیز مثل پدرش از سفر کردن در ایران با خطوط هوایی امتناع کرده یا خیر؟ بله، این مشاور جوان پدر در تجارت و بیزینس، ترجیح داده سفرهای خود را زمینی طی کند!
گردشگری و تجارت توأمان، برای پدر و پسر وسوسه انگیز است. همانطور که چند سال قبل تصاویری از کارلوس در ماهنامه فوربس و خریداری هتلی مجلل در زادگاهش منتشر شد و از او به عنوان یکی از عاشقان گردشگری نام برده شد، پسرش نیز دقیقا همین راه را رفته؛ هم در تجارت و هم در گردشگری و حالا ایران میزبان پسری است که می خواهد از شهرهای زیبای آن دیدن کند.
ورزش 3
دیدگاه شما