همراه اول
7. خرداد 1394 - 8:37   |   کد مطلب: 23751

روزی معاویه به اطرافیان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت کیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو کسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست.

به گزارش باشگاه خبرنگاران، گفته‏ اند: "الفضل ما شهدت به الاعداء" فخر آن است که دشمن بگوید، حالا اگر بخواهی اولین فرزند امام حسین علیه‏السلام را بهتر بشناسی کافی است از زبان معاویه علیه الهاویه بشنوی که در وصف او سخن‌سرایی می‏کند.

ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت کرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت کیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو کسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست. "اولی الناس بهذاالامرعلی بن الحسین بن علی جده رسول الله و ضیه شجاعه بنی هاشم و سخاه بنی امیه ورهو ثقیف" شایسته ترین افراد برای امر حکومت علی اکبر فرزند امام حسین علیه‏السلام است که جدش رسول خدا(ص) است و در شجاعت بنی هاشم سخاوت بنی امیه و زیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است.. (الارشاد، ص ۴۵۸)

حضرت علی اکبر علیه‏السلام در کلام امام خمینی (ره)
حضرت امام خمینی (قدس سره) در درس اخلاقشان فرمودند: امام مدایح و گفتار اهل بیت (علیهم السلام) خصوصاً حضرت اباعبدالله (علیه السلام) در مورد حضرت علی اکبر (علیه السلام) حاکی از این است که اگر علی اکبر (علیه السلام) در کربلا به شهادت نمی‏رسید، خود، امام « مفترض الطاعه » می‏بود.( یعنی امامی که اطاعت او واجب است). در این مختصر بهتر است به یک نمونه از کرامات ایشان بپردازیم:

فردی به نام حاج عبدعون، برادرش را که به مرض سختی دچار شده بود نزد حافظ الصحه، یکی از سه پزشک معروف کربلا می برد. پس از چند ماه معالجه سودی نمی کند و هر روز حال او بدتر می‌شود عبدعون نزد پزشک می رود و سخنان زشتی به او می گوید و خطاب می کند که اسمت خیلی بزرگ است ولی از معالجه تو سودی ندیدیم. بعد بدون خداحافظی می‌رود. ولی بر خلاف انتظار از آن روز به بعد حال برادرش بهتر می‌شود و یک دفعه شفا می یابد. نزد حافظ الصحه می‌رود و عذر خواهی می‌کند.

طبیب می گوید: بنشین تا برایت بگویم. من بعد از سخنان تو خیلی دل شکسته شدم. ظهر، هنگام ادای نماز به حضرت علی اکبر (علیه السلام) متوسل شدم و عرض کردم ای نور چشم حسین(علیه السلام) تو را به حق پدرت قسم می‏دهم که شفای این مریض را از خدا بخواه. دیدی چگونه به من توهین کرد؟ بسیار گریه کردم. همان شب در خواب خدمت آقا علی اکبر (علیه السلام) شرف یاب شدم عرض ادب کردم و همان مطلب را تکرار کردم. فرمودند: من شفای آن مریض را از خدا خواستم و از هاتفی شنیدم که « این مریض مردنی است و تا نه روز دیگر میمیرد ولی به برکت دعا و شفاعت شما خدا با شفای او سی سال به عمرش افزوده است و از همین ساعت او را شفا دادیم.» آن مرد سی سال دیگر عمر کرد و در هفتاد سالگی در گذشت. وصیت کرد پیکرش را پایین پای حضرت علی اکبر (علیه السلام) دفن کنند.

برچسب‌ها: 

دیدگاه شما

آخرین اخبار