«زیر این عکس را کامنت برداشته کامنت هایی که هرکدامشان اعتراض صاحبانشان را فریاد میزنند. فریاد میزنند از اینکه چرا یک نفر با سیاهی چادرش، رنگ را، هارمونی و هماهنگی را در کاروانمان بههمریخته؟! اما من این بههمریختگی را دوست دارم. این «سیاهیِ وسطِ آنهمه سفیدی» را دوست دارم. حتی اگر از حجاب اجباری دلپری داشته باشم یا اگر از چهره ترسناکی که گشت ارشاد از چادرم ساخته بیزار باشم؛ اما این بار دلم میخواهد از این شلختگی لذت ببرم و فکر کنم که هرز گاهی چه قدر میشود بعضی از این ناهماهنگیها و پلشتیها را دوست داشت. من امروز همانقدر که از دیدن ویلچرِ ناهماهنگ زهرا جان نعمتی در کاروانمان لذت بردم و با دیدنش چشمانم برق زد از دیدن آن «نقطه سیاهِ وسط آنهمه سفیدی» هم کیف کردم.
کیف کردم که کسی هست که بهقدر وسع خودش به دنیا بگوید که این چند متر پارچه سیاه که ما صدایش میکنیم «چادر» فقط برای عکسهای ترسناکِ زامبیهای داعش با آکساسوار سرهای بریده نیست! میشود با این چند متر پارچه سیاه، آدمها را دوست داشت، از صلح گفت و با آن به همه دنیا لبخند زد! من این «سیاهیِ وسط آن سفیدی» را دوست دارم چون امروز یک نفر بود که نهفقط به دنیا که به مردم خودمان بگوید باور کنید میشود با چادر بود و مثل دخترهای سنتی خانهنشین نبود. میشود با آن مسابقه داد، روی سکوی قهرمانی ایستاد، دور دنیا را گشت و منتظر اتفاق عجیبی نبود. روی حرفم با آنهایی است که این ناهماهنگی را دوست نداشتند، خواستم بگویم بیایید یک این بار چشمپوشی کنیم، این سیاهی وسط کاروانمان را سفید ببینیم. بیایید یک این بار این شلختگیها و ناهماهنگیها را دوست داشته باشیم اصلاً بیایید یک این بار دلمان نخواهد همهچیزمان به همهچیزمان بیاید!»
رؤیا هاشمی/ تریبون
دیدگاه شما