همراه اول
25. بهمن 1396 - 11:25   |   کد مطلب: 33438
ﺷﮕﻔﺘﯽ و ﻫﯿﺠﺎن ﭼﺸﻢ اﻧﺘﻈﺎر ﮔﺮدﺷﮕﺮان ﺧﺮاﺳﺎن ﺟﻨﻮﺑﯽ
یک روستا در دل کویر طبس, با نخیلات و مرکبات, با انار و شالیزار; همه و همه میگفتن ازمیغان نگین کویر بوده و بهترین مقصد برای گردشگری محسوب می شود .

به گزارش پایگاه خبری همدان ورزش،محمود فارسی کوهنورد و گردشگر همدانی در سفر خود به خراسان جنوبی چنین نوشت: ﯾﻪ ﺑﺎر دﯾﮕر ﺑﺮای  ﺳﻔﺮ ﭘﻨﺞ روزی ﮐﻮﻟﻪ بارم را  ﺑﺴﺘﻢ و ﺑﻪ راه اﻓﺘﺎدم.

 رفتم ترمینال جنوب تهران تا با ماشین ساعت یک و نیم ظهر پنجشنبه بیرجند حرکت کنم و اولین صندلی خالی ماشین ساعت 3 بود بلیط گزفتم و منتظر نشیتم که اونم مثل ماشین ساعت یک و نیم بخاطر اعزام سرباز بدون مسافر عادی حرکت کرد و بالاخره تونستم با ماشین ساعت 4 از تهران خارج بشم.

 

 

 

اولین برنامه سفرم پیمایش کال جنی بود و بنابراین ساعت 4 صبح جمعه کنار امامزاده حسین بن موسی الکاظم (ع) - برادر امام رضا, شهر طبس از اتوبوس پیاده شدم و بیش از دوساعت تا طلوع آفتاب وقت داشتم. رفتم داخل امامزاده. تاق امانت برای تحویل وسایل وجود داره و همچنین تعدادی اتاق به عنوان زایرسرا در محوطه امامزاده ساخته شده و به مسافرین کرایه میدن ( این اتاقها فقط برای اسکان بوده و امکاناتی ازقبیل سرویس حموم یا أشپزخونه ندارن).

حدود دو ساعت داخل امامزاده بودم, رفتم وسایلم رو تحویل گرفتم و به راه افتادم به سمت کالجنی. کال جنی با شهر طبس حدود 25 کیلومتر فاصله داره و چنانچه جاده فرودگاه رو ادامه بدین کمی جلوتر سمت راست جاده تابلو کال جنی رو میبینید و مسیر خاکی رو ادامه بدین به ورودی کال میرسین. همزمان با طلوع آفتاب وارد دره شگفت انگیزو پر رمز و راز ی شدم که محلی ها به اون کال جنی به معنی دره اجنه میگن. طبق افسانه های محلی این دره محل زندگی جن ها است و شکلهای عجیب خاص دره هم توسط اجنه به وجود اومده و اگه داخل کال راه بری صدای اونها رو خواهی شنید.

 

 

وارد کال شدم و پیمایش کال جنی رو به صورت انفرادی آغاز کردم. 

در ورودی کال کوه های شتری روبرو قرار داشته و پس از ورود به سمت شرق حرکت میکنم. مسیر پیچ در پیچ با زوزه باد به افسانه حضور اجنه توی کال بیشتر دامن میزنه و حس میکنی تنها نیستی.

شگفتی و شعف از زیبایی منحصر به فرد این دره باعث شد تمام طول مسیر رو بدون کمی استراحت جلو برم و صبونه رو بعد از پیمایش کال خوردم. بعد از حدود 20 دقیقه که جلو رفتم قبل از پیچ آخر که وارد کال اصلی بشم صدای دلنشین آب به استقبال اومد. توی دل کویر رودخونه جاری بود و صدای بهشت کال جنی رو به بهشتی تبدیل کرده که بی نظیره. وارد کال اصلی شدم با جریان آب جلو رفتم. هر چی جلوتر میرفتم عمق آب بیشتر میشد و البته باتوجه به اینکه من صبح زود وارد دره شدم آب سرد بود و نمیشد زیاد توی آب موند. بهترین زمان برای آب بازی توی کال جنی نزدیک ظهر است. با جریان آب جلو میرفتم و بعضی جاها آب تا کمر میرسید (قد ایرانگرد 173 سانتیمتر). با پیچ و خم دره پیش میرفتم و غرق لذت ناشی از اوج زیبایی نقاش طبیعت بودم که به استادی هر چه تمام تصاویری زیبا خلق کرده. دیواره ها بر اثر فرسایش ناشی از جریان آب اشکال فوق العاده ای داره که با واژگان نمیشه اونجا رو وصف کرد, باید کال جنی رو دید.

 

 

حدود یک ساعت پیمایش کال طول کشید تا اینکه به خانه گبر رسیدم. از طبیعت وارد تاریخ شدم. جایی که گفته میشه حدود 1500 سال پیش یعنی در دوره ساسانیان و توسط زرتشتیان توی دل کوه کنده شده. دیواره ای به طول 30 متر که در نگاه اول دو سوراخ یا دریچه به موازات هم و با فاصله حدود 5 متر از همدیگه دیده میشه. دریچه اول حدود یک متر از کف کال فاصله داره و گردشگران قبلی دو تیکه کنده نخل رو اونجا جاسازی کردن تا به راحتی بشه وارد خانه گبر شد. ابتدا بساط صبحانه رو آماده کردم و پس از خوردن نیمرو وارد دریچه شدم و نیم متر جلوتر تونلی عمودی به طولحدود 5 متر وجود داره که با صعود از این چاه میشه وارد خانه گبر شد. جای پا برای صعدد داخل چاه وجود داره و راحت میشه بالا رفت.

 

بالای چاه که رسیدم سالنی بزرگ جلوی چشمم بود و با نور چراغ پیشانی توی سایه و روشن آثار سیاهی ناشی روشن کردن آتش در ادوار مختلف به وضوح قابل مشاهده بود. در طرفین سالن تعدادی اتاق وجود داره که مثل یک هتل از مهمانان پذیرایی میکرده. ر هر طرف پنج اتاق قرار داشت و پشت سر دریچه دوم بود که حدود نیم متر از کف سالن ارتفاع داره و ازاونجا میشه کال رو دید. دریچه دوم به عنوان روشنایی- دریچه تهویه و محل دیدبانی استفاده میشده و با توجه به اینکه تنها راه ورود به خانه گبر همون چاه پنج متری است, در واقع خانه گبر غیر قابل نفوذ بوده.

از خانه گبر خارج شدم و کوله رو برداشتم و به سمت طلوع آفتاب مسیرم رو ادامه دادم تا از کال خارج بشم. از کال خارج که میشی سمت راست یا جنوب برمیگروه به طرف جاده و سمت چپ یا شمال میره به طرف کوه های شتری. پشت این کوه ها روستای ازمیغان قرار داره. البته به دلیل شیب زیاد و وجود سنگهای ریزشی عبور از رشته کوه های شتری راحت نیست. بخشی از کوه رو صعود کردم و جایی که به سوزنی های بالای کوه رسیدم, سنگینی کوله ( وزن کوله حدود 25 کیلوگرم ) و طولانی بودن مسیر باعث شد از ادامه صعود منصرف بشم. به عقب برگشتم و به جاده اصلی رسیدم که از جاده تا روستای ازمیغان حدود 15 کیلومتر فاصله است. کنار جاده ایستادم و به صورت هیچهایک مسیرم رو ادامه دادم.

بعد از ده دقیقه ماشینی نگه داشت و راننده پرسید کجا میری؟ ما تا ازمیغان میریم!
منم گفتم دقیقا مسیرمون یکی است و سوار شدم. اهل بیرجند بودن و از کال جنی برمیگشتن. باهم تا ازمیغان رفتیم روستایی که به سرزمین نخلستان و شالیزار معروف بوده و  مرکبات از جمله پرتغال در کنار میوه انار جزو محصولاتشون است. چندین اقلیم مختلف در یک جا.

 


ساعت یک بعد از ظهر به روستا رسیدیم و قبل از اینکه ناهار بخورم کنجکاو بودم توی روستا قدم بزنم و نخلستانها و شالیزار رو ببینم. جلو رفتم و از کوچه باغ ها عبور کردم. تصاویری زیبا و منحصر به فرد از اقلیم مختلف . یک روستا توی دل کویر طبس, با نخیلات و مرکبات, با انار و شالیزار; همه و همه میگفتن ازمیغان نگین کویر بوده و بهترین مقصد برای گردشگری محسوب میشه. توی شالیزار یکی از جوانان روستا رو دیدم که مشعول شخم زدن و آماده کردن زمین بود تا 20 روز بعد از عید نوروز نشاء بکنن. کمی باهم گپ زدیم از وضعیت روستا و محصولات تولیدی و همچنین دستکندهای کنار شالیزار پرسیدم. میگفت از قدیم الایام ازمیغان به همین صورت بوده و چند اقلیم رو باهم داره, البته باتوجه به اینکه وسعت زمینهای کشاورزی کم بود بیشتر اهالی مهاجرت کرده و توی روستای بین 50 تا 60 خانوار زندگی میکنن.

حسین درباره دستکندها گفت قدمت این خانه ها مشخص نیست اما تا حدود 50 سال پیش اهالی روستا داخل این دستکندها زندگی میکردن و کم کم خانه های جدید ساخته و از دل کوه فاصله گرفتن. از حسین خداحافظی کردم و خلاف جریان رودخانه مسیرم رو ادامه دادم و از میان نیزارها عبور کردم تا به تخت عروس برسم. جایی که مردم محلی اعتقاد دارن هر فرد مجردی روی تخت عروس بنشینه مراد خودش رو گرفته و به زودی ازدواج میکنه. تخت عروس صخره سنگی بزرگی وسط حوضچه ای طبیعی قرار داره و آب دورادور اون رو احاطه کرده و داخل آب هم ماهی ها با آرامش و بدون ترس از حضور آدمها شنا میکنن.


به روستا برگشتم, ساعت 4 بعد از ظهر بود چادر رو بر پا کردم و ناهار خوردم و بعد دوباره داخل روستا کمی گشت زدم و با غروب آفتاب داخل چادر برگشتم. حدود دو ساعت استراحت کردم و چرت زدم. تا اینکه با صدا موزیک از خواب بیدارم شدم. ساعت 9 شب بود از چادر بیرون رفتم دیدم چهار نفر از جوانان روستا دور هم جمع شده و آتش درست کردن بهشون محلق شدم و قوری هم بروم تا چای آتیشی درست کتیم. چند ساعتی گپ زدیم و بعدش خواب.

صبح شنبه ساعت 6 بیدار شدم و کوله و چادر رو جمع کردم و با حسین که قصد داشت بره طبس راهی شدم. حسین من رو رسوند به میدان معلم تا از اوجا برم به طرف چشمه مرتضی علی. برای رسیدن به کال سردر و چشمه مرتضی علی باید به طرف روستای خرو (khorv)  رفت. از شهر طبس تا چشمه حدود 30 کیلومتر فاصله است اما به دلیل اینکه جاده خلوت بوده و رفت و آمد کم نتونستم هیچهایک کنم و مجبور شدم ماشین کرایه کنم. با 15 هزار به پارکینگ چشمه مرتضی علی رسیدم ( آخرین نقطه ای که میشه با ماشین جلو رفت). پیاده شدم و زیر یکی از سایه بانها صبحانه خوردم و پیمایش کال شروع شد. کف دره رودخانهای با آب سرد جریان داره و از دیواره ها چشمه آب گرم آبی در حدود 40 درجه سانتیگراد جاری میشه و وقتی به رودخانه میرسه آب رودخانه ولرم شده و باتوجه به اینکه مسیر حدود پنج کیلومتری تا طاق شاه عباسی رو باید توی آب طی کرد لذتبخش میشه. در طول مسیر چشمه های متعدد آب گرم, حمام آبگرم و همچنین اشکال مختلف ناشی از فرسایش رو دیواره های کال قابل مشاهده است و مثل کال جنی و تخت عروسی, اینجا هم ماهی ها به عنوان میزبان و صاحب خانه حضور دائمی دارن و اگر بی حرکت و ثابت بایستی ماهی ها مثل دکتر فیش ( فیش اسپا) پاها رو ماساژ میدن و تمام خستگی سفر از تن آدم در میره. خلاف جریان آب حرکت میکنم و در طول مسیر گروه های مختلف طبیعتگردان رو میبینم که از حضور من به صورت انفرادی توی کال متعجب هستن. باهاشون خوش و بش میکنم و به مسیر ادامه میدم تا اینکه به طاق شاه عباسی رسیدم. سدی به ارتفاع 60 متر و قدمت حدود 550 سال که لقب نازکترین سد جهان را با خود یدک میکشد. اوج هنر معماری و مهندسی در دوره حکومت صفویان.


بعد از تماشای لین سد قوسی و گرفتن عکس یادگاری و پیمایش کال به سمت پارکینگ برگشتم و توی مسیر مهدی و حسین همون دو جوان بیرجندی که من رو به ازمیغان رسانده بودن رو دیدم و قرار شد منتظر بشم تا با اونها به بیرجند برم. ساعت 2 بعد از ظهر از کال خارج شدیم و به طرف بیرجند حرکت کردیم و موقع غروب آفتاب به شهر کاج ها رسیدیم. بیرجند برخلاف بیشتر شهر برای کمپ زدن راحت بوده و هر جا که بخوای میتونی کمپ بزنی. جلوی پارک توحید _ بلوار مدرس (تقریبا مرکز شهر قرار داره) پیاده شدم و از مهدی و حسین خداحافظی کردم. کمی توی پارک قدم زدم و یه جای مناسب برای چادر زدن انتخاب کردم. شب رو توی پارک توحید گذروندم. صبح یکشنبه گرفتن بلیط اتوبوس برای برگشت به تهران اولین وارم بود و بعدش یکی از دوستان اهل بیرجند به سراعم اومد و تا غروب یکشنبه باهم بودیم. باتوجه به اینکه روز 22 بهمن ماه بود و مراکز تاریخی و موزه ای شهر تعطیل بودن و ما فقط از بافت قدیمی شهر دیدن کردیم و توی کوچه پس کوچه های بیرجند قدم زدیم و ساعت 4 بعداز ظهر موفق شدیم از باغ اکبریه یکی از باغ های ایرانی ثبت شده در فهرست جهانی یونسکو دیدن کنیم. باغی مصفا با عمارتی در نهایت زیبایی متعلق به دوره قاجاریه که آدمی از تماشای اون سیر نمیشه. بخشی از عمارت به موزه مردم شناسی تبدیل شده و با ظرافت و هنرمندی خاصی آداب و رسوم و فرهنگ بیرجند رو به نمایش گذاشتن. قبل از دیدن باغ اکبریه با دوست نازنین بیرجندی به بازار سر زدیم تا از محصولات شهر کاج ها ( تنها درخت قابل مشاهده توی کوچه و خیابانهای بیرجند کاج بود) شامل زعفران, زرشک, عناب, کشک محلی و بیسکویت زنجبیلی و... سوغاتی بگیرم. ساعت پنج و نیم عصر از دوستم خداحافظی کردم و سوار اتوبوس شدم تا یک سفر دیگه به پایان برسه.

به دلیل محدودیت زمان موفق نشدم از روستاهای نایبند, اصفک و کریت, همچنین سد تاریخی کریت و سایر اماکن بینظیر نگین کویر ( خراسان جنوبی ) دیدن کنم.

 

 

دیدگاه شما

آخرین اخبار