همراه اول
17. دى 1396 - 12:55   |   کد مطلب: 33221
به‌مناسبت پنجاهمین سالگرد درگذشت جهان پهلوان تختی؛
شب‌های که تختی وقف مردم کرد؛ شب‌هایی که ورزشکاران امروزی صرف پارتی می‌کنند
شب‌های که تختی وقف مردم کرد؛ شب‌هایی که ورزشکاران امروزی صرف پارتی می‌کنند
آنچه تختی را پهلوان کرد نه مدال قهرمانی، نه نام‌آوری و نه گوش شکسته کشتی بود، بلکه آنچه از یک قهرمان، پهلوان ساخت، انسانیت و مرامی بود که بارها در تشک کشتی به تمرین آن پرداخته بود.

به گزارش پایگاه خبری همدان ورزش،به‌نقل از شبکه خبری تهران نیوز ؛ یک روز طلبکاران به خانه‌ ما آمدند و اثاثیه‌ خانه و ساکنینش را به کوچه ریختند، ما مجبور شدیم که دو شب را توی کوچه بخوابیم. شب سوم اثاثیه را بردیم به خانه‌ همسایه‌ها و دو اتاق اجاره کردیم. چندی بعد روزگار عرصه را بیشتر بر پدرم تنگ کرد تا این که مجبور شد یخچال طبیعی‌اش را نیز بفروشد. این حوادث تاثیر فراوانی در روحیه‌ پدرم گذاشت و باعث اختلال روحی او در سال‌های آخر عمر شد.

اسمش غلامرضا بود، اولین مدال‌آور ایران و رکوددار مدال جهانی و المپیک در تاریخ ورزش ایران بود، وقتی در جمعی سخنی از او به میان می‌آید کمتر کسی به مدال‌های این اسطوره ایرانی اشاره می‌کند.

غلامرضا تختی پنجم شهریور ماه ۱۳۰۹ در خانی‌آباد تهران به‌دنیا آمد، وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان حکیم نظامی تهران گذراند و پس از گذراندن اول متوسطه در دبیرستان منوچهری تهران ترک تحصیل کرد. تختی همراه کار، به ورزش زورخانه‌ای و کشتی نزد پهلوان سیدعلی حق‌شناس پهلوان اول ایران و پایتخت پرداخت. او در سال ۱۳۲۷ به خدمت سربازی رفت و در بیست‌وپنجم مهرماه همان سال در اداره راه‌آهن استخدام شد.

تختی در مصاحبه‌ای در مورد تحصیلات خود می‌گوید: «مدت ۹ سال در دبستان و دبیرستان منوچهری که در همان خانی‌آباد قرار داشت، درس خواندم، ولی تنها خاطره‌ای که از دوران تحصیل به یاد دارم، این است که هیچ وقت شاگرد اول نشدم، اما زندگی در میان مردم و برای مردم درس‌هایی به من آموخت که فکر می‌کنم هرگز نمی‌توانستم در معتبرترین دانشگاه‌ها کسب کنم. زندگی همچنین به من آموخت که مردم را دوست بدارم و تا آنجا که در حد توان من است، به آنان کمک کنم، حال این کمک از چه طریقی و از چه راهی باشد، مهم نیست. هرکس به‌قدر تواناییش …» .

 

 

* مروری کوتاه بر مسابقات جهانی تختی

بازی‌های المپیک:
۱۹۵۲ هلسینکی: مدال نقره ۷۹ کیلوگرم
۱۹۵۶ ملبورن: مدال طلا ۸۷ کیلوگرم
۱۹۶۰ رم: مدال نقره ۸۷ کیلوگرم
۱۹۶۴ توکیو: چهارم۹۷ کیلوگرم
 

قهرمانی جهان:
۱۹۵۱ هلسینکی: مدال نقره ۷۹ کیلوگرم
۱۹۵۴ توکیو: نفر پنجم ۸۷ کیلوگرم
۱۹۶۱ یوکوهاما: مدال طلا ۸۷ کیلوگرم
۱۹۶۲ تولیدو: مدال نقره ۹۷ کیلوگرم
 

 بازی‌های آسیایی:

۱۹۵۸ توکیو: مدال طلا ۸۷ کیلو گرم

 

جمع مدال‌های غلامرضا تختی:

هشت، ۴ طلا، ۴ نقره
المپیک ۳ – جهانی ۴ – بازیهای آسیایی ۱
 
تختی نخستین کشتی‌گیر ایرانی است که موفق شد در سه وزن مختلف صاحب مدال‌های جهانی و المپیک بشود: جهانی ۵۱ و المپیک ۵۲ (در ۷۹ کیلوگرم)، المپیک ۵۶، ۶۰، جهانی تهران و یوکوهاما (در ۸۷ کیلوگرم) و جهانی ۶۲ تولیدو (در ۹۷ کیلوگرم).

 

* خاطرات

به راستی تختی که بود، که بعد از خبر مرگ مشکوک او کشور به سوگ نشست، مدارس تعطیل شدند و تمام شهر به یک‌باره پشت درب پزشکی قانونی جمع شدند. او می‌گوید: «به نظر من تاریخ تولد و مرگ یک انسان، همه زندگی او را تشکیل نمی‌دهد، آنچه که زندگی او را از لحظه آغاز، از روز تولد تا لحظه مرگ می‌سازد، شخصیت، جوانمردی، صفا، انسانیت و اخلاقیات اوست.»

 

* خاطرات که با تختی رقم خورد

 

 

خاطره و داستان‌های زیادی از مرام پهلوانی تختی وجود دارد که نقل آن در چند سطر این گزارش نمی‌گنجد و در زیر تنها به چند خاطره بسنده می‌کنیم.

یکی از هم‌دورانی‌های تختی می‌گوید: مرحوم تختی در مقطعی، از نظر مالی در تنگنا قرار داشت و مبلغ ۳۰۰ تومان از کسی دستی می‌گیرد و از سختی‌های زندگی می‌گوید. شخصی که به تختی کمک کرده بود به غلامرضا می‌‎گوید، از این‌که در عسر و حرج قرار گرفته‌ای تعجب می‌کنم، چرا از شهرت و محبوبیتت استفاده نمی‌کنی، چرا پیشنهاد ۵۰۰ هزار تومانی بازی در فیلم سینمایی را رد می‌کنی؛ اما تختی این‌گونه جواب می‌دهد: «آیا درست است از خرقه پهلوانی که برای این ملت عزیز است برای خود ثروتی به هم بزنم و به اعتماد و عزت این مردم با بازیگری فیلم‌های فارسی لطمه وارد کنم و من هرگز این کار را نخواهم کرد.»

در یکی از خاطرات معروف از تختی، الکساندر مدوید، قهرمان افسانه‌ای کشتی جهان، که در رقابت‌های جهانی تولیدوی آمریکا توانست بر غلامرضا تختی غلبه کند، درباره مسابقه معروفش با جهان پهلوان ایرانی‌ها چنین می‌گوید: «قبل از آن که غلامرضا را به‌طور کامل بشناسم و او را بهترین رفیق ورزشی خود بدانم، به او فقط به‌عنوان یک رقیب خطرناک و مدعی احترام می‌گذاشتم تا این‌که آن ماجرای معروف پیش آمد.

من از ناحیه پای راست آسیب دیده بودم و غلامرضا در حال عبور از رختکن به چشم دید که پزشک تیم شوروی در حال بانداژ پای مصدوم من است. همان لحظه دکتر به من گفت کارت تمام است، حریف فهمید پای راست تو آسیب دیده و راحت شکستت می‌دهد حتی سرمربی تیم از من خواست انصراف بدهم و کشتی نگیرم اما من روی تشک حاضر شدم و غلامرضا حتی یک بار هم به پای آسیب دیده من دست نزد. او کشتی را با نتیجه مساوی و به خاطر وزن بیشتر به من باخت اما برنده واقعی او بود.»

غلامرضا نه فقط برای میانکوب‌های کشنده. سگک‌های خرد کننده‌اش یا نگرفتن پای رقیب، یا بازی نکردن در فیلم فارسی‌های دورانش، نه برای ادبش و حتی نپریدنش از جویی به‌واسطه آن‌که خود را الگو می‌پنداشت و نه فقط برای راه افتادن در شهر برای گردآوری کمک از سطح شهر برای هموطنان زیرآوار مانده‌اش، تختی شد. تختی، تختی شد، چون آزاده ماند و چنان سرکشی کرد که هرچه شاه‌بازها کوشیدند، نتوانستند لگام استبداد را بر وی ببندند و در آخر به خیال خودشان منزوی‌اش کردند تا هنگامه درنوردیدن رگ‌هایش توسط شوکران مرگ.

تختی رفت و گویا مرام پهلوانی در بین ورزشکاران هم با خود برد، تختی بیش از آن‌که در دل قهرمانان ملی ما جای داشته باشد به یک ذکری بر لب آن‌ها تبدیل شده است. پهلوانی بیش از قهرمانی رنج و عرق ریختن دارد که اولین شرط آن نه مدال، بلکه انسانیت است. 

امروز باید برخی از نام‌آموران ورزش را شب‌ها از پارتی‌های شبانه جمع کرد و برخی دیگر را از سفرخانه‌ها و گرفتن عکس سلفی با شیلنگ قلیان، اما ساواک تختی را شب‌ها در کوچه‌های تهران در حین خدمت به مردم و کمک به زلزله‌زدگان جمع می‌کرد.

تختی نه برای ایران و ایرانی یک پهلوان بود بلکه رفتار او سرمشق بسیاری از قهرمانان جهان شد تا جای که مجسمه یادبود این قهرمان جهان را در نیویورک به نمایش گذاشتند تا قهرمانان سراسر دنیا متوجه بشوند که آنچه انسان را قهرمان نگه می‌دارد مدال‌های او نیست بلکه رفتار و انسانیت یک فرد است.

در تاریخ ایران علی‌رغم آن‌که در طول نیم قرن اخیر، بسیاری تلاش کرده‌اند در قامت جهان پهلوانی معاصر ظاهر شوند و با گرفتن ژست‌های مقطعی سیاسی و مردمی، هم قد تختی شوند، اما هیچ‌کس نتوانست چون او ماندگار شود و بعد از پوریای ولی و سپس تختی، نامش را به کنار جهان پهلوانان پیوند دهد. اما چرا قهرمانانی که پس از او بودند، در حد او باشند؛ در این باره بسیاری نوشته‌اند و حتی نویسنده‌ای نگاشته بود که اگر تختی زنده بود، امروز خانه‌نشینی بیشتر نبود. اما آیا قهرمانانی که مردند، اسطوره‌ای در حد تختی شدند و سی و اندی شب سالشان، ولوله‌ای به پا شد؟ ، چرا چنین نشد؟

 

* گذری بر زندگی سیاسی تختی

 

 

تختی که با تیم کشتی از مسابقات جهانی یوکوهاما در سال ۱۳۴۰ برمی گشت، چنین گفت: «من افتخار می‌کنم که عضو جبهه ملی هستم.» کیهان تیتر زد: «تختی به عضویت جبهه ملی در آمد.» همین واکنش‌ها نشان می‌داد که غلامرضا طرف مردم است و این‌گونه شد که تختی خط خود را به‌صورت علنی مشخص کرد و همین اتفاق باعث شد که مردم به‌ویژه روشنفکران و دانشجویان و جوانان متوجه شدند که تختی از خودشان است.

تختی در سال ۱۳۳۵به سازمان ورزشکاران جبهه ملی پیوست که مسئولیت آن با دکتر سعید فاطمی بود. او با تاجیک، حسین عرب، رئیسی، جوادی‌زاده و عده دیگری از ورزشکاران نامدار در آنجا فعالیت می‌کرد.

در انتخاباتی که برای گزینش نمایندگان سازمان‌ها برای شرکت در کنگره جبهه ملی برگذار شد، تختی و تاجیک از طرف سازمان ورزشکاران نماینده شدند و در نخستین کنگره جبهه ملی ایران در سال ۱۳۴۱ در تهران شرکت کردند.

تختی از هنگامی که به عضویت شورای مرکزی جبهه ملی ایران انتخاب شد، مورد دشمنی، حسد و کینه محمدرضا شاه و رژیم فاسد استبدادی قرار گرفت. در یکی از مراسم‌های سازمان تربیت‌بدنی که قهرمانان را به دربار می‌بردند تا از دست شاه مدال و نشان دریافت کنند، وقتی شاه مدال جهان تختی را به گردنش می‌انداخته است، با استهزاء به تختی می‌‌گوید «شنیدم ملی شده‌اید.» و او بی‌درنگ پاسخ می‌دهد: «مگر اعـلـی‌حضرت ملی نیستند.»

وقتی تیم کشتی عازم ژاپن بود و از جلوی شاه رد می‌شد، شاه به تختی نگاه کرده و گفته بود: «شما تا کی می‌خواهید کشتی بگیرید؟!» تختی جواب داده بود «تا موقعی که مردم بخواهند کشتی می‌گیرم.»

رفتار ضدحکومتی تختی همچنان ادامه داشت تا جای که در سال ۱۳۴۲ غلامرضا در مراسم سازمان تربیت‌بدنی که طی آن پهلوان کشور و سایر قهرمانان به دربار می‌رفتند سر باز زد و امتناع خود را علنا اعلام کرد. از این زمان بنا بر دستور شخص شاه مختصر حقوقی را که تختی به‌عنوان مربی ورزش راه‌آهن دریافت می‌کرد، قطع کردند و مدتی از شرکت او در فعالیت‌های ورزشی جلوگیری به‌عمل آوردند و تختی فقط به این اکتفا می‌کرد که به‌عنوان تماشاچی در مسابقات ورزشی شرکت کند. 

زمانی که محمدرضا شاه دید که از طریق فشار آوردن به تختی موفق نمی‌شود، به او پیشنهاد شهرداری تهران را داد اما تختی نپذیرفت و در توجیه این رفتار به دوستانش گفت: «ما را هم مثل دیگران آلوده می‌کنند. ما نمی‌توانیم زیر بار حکومت‌های فردی که بکن، نکن می‌کنند برویم. ما صاحب نظر هستیم. اگر بخواهیم با جمع کار کنیم خودمان تصمیم می‌گیریم. روزی اگر موقع آن رسید و مردم گفتند، بسیار خوب، ولی کسی که آدم را نصب می‌کند، همان‌طور هم می‌تواند عزل کند. در نتیجه ما این کار را نمی‌کنیم.»

زندگی سیاسی تختی با روشنگری مردم نسبت به ظلم حکومت شاهنشاهی ادامه یافت و سرانجام جان خود را بر سر این روشنگری گذاشت.

 

* مرگ تختی

 

 

بعد از خبر انتشار خودکشی تختی توسط حکومت، کسی باور نمی‌کرد که این اسطوره اخلاق این رفتار را انجام دهند. هنوز بعد از سال‌ها از مرگ این پهلوان روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها از راز مرگ تختی می‌نویسند و پرسشی با قدمت ۵۰ سال را هر ساله مرور می‌کنند. اما آنچه مهم است مرام و مردانگی این شخص است که بیش از هر چیز باید شنیده و خوانده شود.

 تختی از چهار روز پیش از مرگ به هتل آتلانتیک تهران رفته بود. درباره دلایل این کار هیچ اطلاعات دقیقی وجود ندارد. برخی دلیل این کار و بعد از آن مرگ تختی را اختلافات خانوادگی دانسته‌اند. این شایعه‌ای بود که هیچ‌کس آن را رد یا تائید نکرد اما منتقدان در نشریاتِ‌ همان روزها نوشتند که: «آخر اختلاف خانوادگی یک جور و دو جور نیست، هزار جور است … به علاوه کدام خانواده را سراغ داشته و دارید که در آن اختلاف وجود نداشته باشد؟ ، اگر قرار باشد همه و یا قسمتی از اختلافات خانواده منجر به خودکشی گردد، آن هم خودکشی سرپرست و بزرگ خانواده، دیگر خانواده‌ای نباید وجود داشته باشد … اگر قرار باشد همه از میدان دربرویم و جا خالی کنیم پس دیگر چه فرقی است بین افراد عادی و قهرمان جهانی؟»

زری امیری، مستخدم هتل آتلانتیک اولین کسی بود که جسد تختی را پیدا کرد. او درباره حضور تختی در هتل به روزنامه «آیندگان» گفته بود: «روز یکشنبه که به سر کار آمدم در تمام هتل صحبت از میهمان جدیدی بنام غلامرضا تختی بود. من او را خوب می‌شناختم و از مبارزات او در مسابقات جهانی مطلع بودم و به همین جهت تمام روز را منتظر بودم تا شاید زنگ اطاق آقای تختی صدا کند و من برای انجام کاری احضار شوم. سرانجام ساعت شش بعدازظهر زنگ اطاق ۲۳ به صدا درآمد و من مشتاقانه به اطاق «جهان پهلوان» رفتم.» تختی اما آن قهرمان مردم‌دوستی که مستخدم هتل انتظار داشت نبود. عصبی بود و مرتب در اتاق به این سو و آن سو می‌رفت: «بدون این‌که به سلام من جواب دهد، آب خوردن خواست و من هم برایش آب خوردن بردم.»

این خبر نشان فشار عصبی تختی بود اما روایت دیگری وجود دارد که این مدعا را رد می‌کند. جوادزاده قهرمان کشتی خبر از آن داد که تختی دوشنبه شب شام مهمان او بوده است. روایتی که هرچند اختلافات خانوادگی او را عامل خروج از خانه می‌داند اما نشانه‌ای از عصبیت و تمایل او به خودکشی ندارد: «ظاهر او چیزی را که حاکی از فکر خودکشی بود، نشان نمی‌داد و حتی ظاهراً بیشتر از همیشه شاد و خندان بود. جوادزاده که از جریان قهر او از خانه خبر داشته به او اصرار می‌کند که دوتایی با هم بروند منزل و او آشتی کند و تختی با خنده می‌گوید من خودم تنها می‌روم و حتماً هم به منزل می‌روم. چون دلم برای بابک و شهلا تنگ شده و باید آن‌ها را ببینم و بعد خیلی آرام از آن‌ها جدا می‌شود ولی برخلاف قولی که داده بود به هتل می‌رود و در اطاقش به استراحت می‌پردازد … »

زری امیری درباره چگونگی کشف پیکر تختی به «آیندگان» گفته بود: « در ساعت هشت بعدازظهر روز یکشنبه تختی به دفتر هتل مراجعه کرد و قلم و کاغذ خواست و سپس بدون صرف شام به اطاقش رفت و ظاهرا خوابید، ولی ساعت هفت صبح که من طبق دستور خودش برایش صبحانه بردم با وضع غیرعادی مواجه شدم … صورت تختی باد کرده و کبود شده بود و از گوشه لبانش شیار باریکی از خون به روی متکا خشکیده بود، من بلافاصله وضع غیرعادی را به اطلاع مدیر هتل رسانیدم و چند دقیقه بعد آمبولانس و ماموران شهربانی و دادسرا به هتل آمدند و در حدود ساعت ۸:۳۰ جنازه مرحوم تختی از هتل خارج شد … »

علاوه بر آن بنا به گفته حاضران در محل، سر تختی از پشت شکافته بود و یک حفره عمیقی در آن ایجادشده بود که هر فردی دلیل برای آن می‌آورد اما نبی سروری دوست نزدیک جهان‌ پهلوان در باشگاه پولاد هم به خوبی همه چیز را در خاطرش نگه داشته می‌گوید: «وقتی در غسالخانه او را می‌شستند من روی سرش آب می‌ریختم. دیدم از پشت سرش دارد خون می‌آید. سرش شکافته شده بود. مدام آب می‌ریختیم اما بند نمی‌آمد.»

نایب حسینی از دیگر دوستان تختی که در آن لحظات، نزدیک پیکر بی‌جان او بود، گفته: «وقتی رسیدم آنجا، دیدم پشت گردن و سرش سوراخ است. از دکتر طباطبایی رئیس وقت پزشکی قانونی پرسیدم این سوراخ چیست؟ او سکوت کرد. باز گفتم شما می‌دانید که او را کشته‌اند چرا دیگر شکمش را پاره کرده‌اید؟ دکتر طباطبایی جواب داد: من نمی‌دانم این حفره چیست. الان داریم به وظیفه خودمان عمل می‌کنیم … »

 بابک تختی تنها فرزند این قهرمان ملی، که درباره مرگ پدرش تحقیقاتی کرده، می‌گوید در مورد درستی هیچ یک از دو احتمال (خودکشی یا قتل) به نتیجه‌ای قطعی نرسیده است و گفته بود «مساله مهم نه چگونگی مرگ تختی، که زندگی اوست.» با این حال بسیاری دیگر از جمله علی حاتمی کارگردان فقید ایرانی که آخرین پروژه سینمایی ناتمام خود «جهان پهلوان تختی» را به راز قتل این قهرمان ملی اختصاص داده بود هم تحقیقاتی را در این زمینه انجام دادند که به چیزی جز ابهامی که بابک تختی به بن‌بست آن خورده بود، نرسیدند.

 

* توصیه امام خمینی(ره) به فرزند تختی

روز هفدهم دی، سالروز درگذشت مشکوک کشتی‌گیر با اخلاق و قهرمان نامدار کشور، مرحوم غلامرضا تختی است. چهاردهم دی ماه ۱۳۵۸، یک سال پس از پیروزی انقلاب و در آستانه دوازدهمین سالگرد درگذشت مرحوم تختی، خانواده او در قم با امام خمینی(ره) دیدار کردند. گزارش این دیدار که اولین بار در روزنامه جمهوری اسلامی (تاریخ ۱۷ /۱۰ /۱۳۵۸، ص ۷) منتشر شد، در جلد ۱۲ صحیفه امام، ص ۲۹ آمده است: «روز جمعه بابک و خانم شهلا توکلی، همسر مرحوم تختی، به حضور امام شرفیاب شدند. هنگام ظهر بود و موقع ناهار. آن‌ها ناهار را که نان و سیب زمینی بود به اتفاق امام صرف کردند. بعد از ناهار بابک به امام می‌گوید: من تا به حال سه افتخار بزرگ دارم: ۱- به حضور امام امت رسیده ‏ام. ۲- فرزند جهان پهلوانی چون تختی هستم. ۳- این انقلاب به رهبری امام به پیروزی رسیده است. امام بعد از این‌که حرف‌های بابک تمام می‏‌شود، دستی به سر بابک می‌‌کشند و او را می‌‏بوسند و می‌فرمایند: «پسرم، سعی کن همیشه پهلوان باشی نه قهرمان». که این سخن تائید امام خمینی (ره) از حرکت این پهلوان ایرانی و نام‌آمور جهانی است.

انتهای پیام/

 

برچسب‌ها: 

دیدگاه شما

آخرین اخبار