همراه اول
4. بهمن 1393 - 10:00   |   کد مطلب: 22423
كودك آوارهاي ديروز، قهرمان كشتي جهان امروز
هميشه گل لبخند بر روي لبانش مي‌نشيند. هر نهاوندي وي را مي‌بيند باورش نمي‌شود كه اين ستاره درخشان در عالم ورزش و علم همان كودك 5 ساله‌اي است كه پس از 6 ساعت زيرآوار ماندن زنده نجات يافت تا نهاوند در آينده به اين فرزند رشيدش افتخار كند.
30 سال از آن روز خونين كه 13 نفر از عزيزان اين قهرمان بر اثر اصابت موشك به شهادت رسيدند، گذشته است، اما هنوز خاطراتش براي وي تازه و دست نخورده باقي مانده و صداي لالايي مادر شهيدش هنوز آهنگ دلتنگي‌هاي اوست. چه روزي بود روزي كه در خانه با برادر، خواهر و عموزاده‌هايش قايم‌باشك بازي مي‌كرد و به فكرش هم نمي‌رسيد ديگر هيچ‌وقت آنها را پيدا نمي‌كند. كوه آهن هم باشي در مقابل اين همه غم و اندوه آب خواهي شد. اما خدا را شكر كه يكبار ديگر اراده و استقامت مردم ايراني وطن‌پرست بر تمام اين كمبودهاي روحي و معنوي غلبه كرد و امروز ايران به وجود او افتخار مي‌كند. دكتر حميد سيفي، دارنده چند مدال قهرماني كشتي جهان و آسيا با مدرك تحصيلي، 37 سال دارد و عضو هيأت علمي دانشگاه علم و صنعت ايران، مديركل تربيت بدني دانشگاه علم و صنعت، مدرس انستيتوي بين‌المللي كشتي، مشاور ارشد فدراسيون جهان، عضو دبيرخانه تشخصي مصلحت نظام و... امروز به زادگاهش برگشته است تا در يك اقدام خداپسندانه و نيكو از بانويي دلاور به دليل نجات جانش تجليل كند. مهين زريني، شيرزن روستايي كه پس از شهادت مادر حميد در حق او مادري كرد تا دوباره او را به زندگي بازگرداند.
 پهلوان حميد سيفي امروز نشان داد كه قدردان و پاسخگوي محبت‌هاي اهالي روستاي بيان هست و خواهد بود. مرد اخلاق كشتي كشور در جمعي بسيار صميمي از اهالي بيان در خصوص آن روزها سخن گفت: «وقتي از بيمارستان ترخيصم كردند به خاطر شهادت 13 نفر از اعضاي خانواده ما بر اثر اصابت موشك، ساير نفرات خانواده را در روستاي جهان‌آباد كه اكثراً زخمي و مجروح بودند در يك حسينيه بزرگ اسكان داده بودند. به دليل غم‌آلود بودن فضاي حاكم بر حسينيه و اندوهي كه در آن محيط حاكم بود پس از ترخيص من از بيمارستان صلاح بر اين شد كه من را از آن فضا مدتي دور نگه دارند تا هم سريع‌تر بهبود پيدا كنم و هم بهانه مادرم را نيز نگيرم. آن روزها هم به دليل شدت جراحات بدني، بسيار ضعيف شده بودم و تحمل شنيدن شهادت مادر، برادر، خواهر و ساير فاميل را نداشتم. دكترها گفته بودند تا بهبودي كامل به آن محيط وارد نشوم. در يك غروب كه خورشيد داشت جاي خود را به ستارگان مي‌داد، من را در روستاي بيان تحويل ننه مهين دادند.»
در اين لحظه بغضي راه گلوي دكتر سيفي را گرفت كه باز هم ننه مهين به كمكش آمد و گفت: «هوا داشت تاريك مي‌شد. شنيدم در مي‌زنند رفتم در را باز كردم ديدم كه يك كودك زخمي و باندپيچي شده كه سفيدي چشمانش به رنگ خون شده بود را به من دادند و گفتند كه نياز به مراقبت‌هاي زياد دارد تا زنده بماند. من هم با كمال ميل پذيرفتم تا پرستارش شوم. نخست براي رضاي خدا و دوم هم كمك به يك خانواده داغدار انگيزه من نگهداري از دكتر حميد شد. مثل بچه‌هاي خودم از او حتي بيشتر و دلسوزانه‌تر مواظبت مي‌كردم. آن روزها فكرش را هم نمي‌كردم كه يك روز يك پهلوان كشتي روبه‌رويم اين چنين با خضوع بنشيند. در آن روزهاي سخت و نفس‌گير تنها تغذيه براي حميد به تشخيص پزشكان لبنيات بخصوص شير بود. خدا را شكر آن روزها تهيه لبنيات براي ما در روستا زياد مشكل نبود. اعضاي خانواده دكتر سيفي باور نمي‌كردند كه اين بچه زنده است. يك روز يك ميني‌بوس از اقوامش آمدند روستاي بيان تا از نزديك او را ببينند. هنگامي او را در حال بازي در داخل خانه ديدند تازه باورشان شد كه سالم و سرحال است.»
مدير تربيت‌بدني دانشگاه صنعتي شريف مطلب جالبي از تشنگي‌اش در زمان مجروحيتش در بيمارستان براي همه تعريف كرد.  وي گفت: «در بيمارستان به خاطر جراحاتي كه در بدنم داشتم از خوردن آب منع شده بودم. پرستار پنبه را خيس مي‌كرد و آن را به لب‌هايم می‌زد تا عطشم كمتر شود، اما آنچنان تشنگي‌ داشت آزارم مي‌داد كه ديگر طاقت خود را داشتم از دست مي‌دادم. در يك فرصت كه به دست آوردم وارد راهرو شدم شير آب را ديدم شروع به آب خوردن كردم. يكباره به كما رفتم. مدت 2 روز در اين حالت بودم زماني كه كشتي مي‌گرفتم هر وقت تشنه مي‌شدم ياد آن تشنگي سخت مجروحيت مي‌افتادم.»

دیدگاه شما

آخرین اخبار